واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

تنهایی، آن مهمان ناخوانده‌ای است که بی‌سر و صدا وارد دل می‌شود و جا خوش می‌کند. گاهی مثل هوایی سرد و بی‌رحم می‌آید و قلب را می‌فشارد، گاهی هم چون سایه‌ای آرام، در کنارت نشسته است، بدون هیچ کلامی.

در تنهایی، آدم‌ها با خودشان روبه‌رو می‌شوند، اما این روبه‌رو شدن همیشه آسان نیست. گاهی آدم آنقدر غرق افکار و دردهایش می‌شود که صدای هیچ کسی را نمی‌شنود و هیچ دستی را نمی‌بیند.

تنهایی، جایی است که آدم‌ دل تنگ می‌شود برای یک نگاه، یک کلام، حتی یک لبخند ساده که بتواند زخم‌های پنهان را مرهم بگذارد.

در این دنیای شلوغ و پرهیاهو، گاهی آدم‌ها در میان جمع غریبه‌اند و تنها. دلشان می‌خواهد فقط یک نفر باشد که بفهمد بی‌آنکه قضاوت کند، بشنود بی‌آنکه قضاوت کند، و کنار باشد بی‌آنکه مدام راه حل بدهد. تنهایی به ما می‌آموزد که گاهی هیچ چیز لازم نیست، فقط بودن کافی است.

اما همین تنهایی اگر طولانی شود، آدم را از پا درمی‌آورد، باعث می‌شود لبخندهای مصنوعی بسازد و در مقابل دنیا نقابی بزند که هیچ کس پشتش را نبیند.

تنهایی یعنی فریادهایی که در سکوت گم می‌شوند، یعنی جایی که درد به زبان نمی‌آید، اما هر لحظه سنگین‌تر می‌شود.

نسرین(مانا)خوش‌کیش/1401



برچسب‌ها: تنهایی و قضاوت, هیاهوی بی کسی, لبخندهای مصنوعی, تنهایی و بی رحمی
[ چهارشنبه بیست و نهم مرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...