واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

بعضی‌ها بی‌دلیل خوبند، انگار تافته‌ی جدا بافته شده‌اند؛ انگار تمام دنیا را در محبت کردن و مهربانی می‌بینند و تمام غم‌های درونشان را می‌خورند، غافل از اینکه روحشان دارد پژمرده می‌شود.

این آدم‌ها، هیچ‌وقت یاد نگرفتند برای دل خودشان هم دستی بکشند، یا دردی را بلند بگویند.

تمام عمرشان را با سکوت، با «عیبی ندارد»‌ها و با لبخندهایی که هیچ‌کس نمی‌فهمد چقدر زورکی‌اند، سر کرده‌اند.

آن‌ها همیشه قوی دیده می‌شوند، چون گریه‌هایشان را جایی نمی‌گذارند دیده شود، چون غصه‌هایشان را مثل یک راز کهنه، در روح‌ خودشان پنهان می‌کنند.

اما حقیقت این است:

آدمی که زیادی خوب است، زیادی می‌بخشد، زیادی تحمل می‌کند، روزی می‌رسد که

از شدت نپرسیدنِ هیچ‌کس، برای حال خودش، آهسته در خودش می‌شکند.

و ای کاش دنیا یاد می‌گرفت

گاهی

همان آدم‌های همیشه‌خوب، همان‌هایی که همه را آرام می‌کنند، خودشان چقدر به یک آغوش ساده و یک جمله‌ی صادقانه نیاز دارند:

"خسته شدی بیا اینجا.

تو هم حق داری کمی تکیه کنی."

🕊 نسرین ـ مانا ـ خوش‌کیش 🕊



برچسب‌ها: مهربانی بی چشم داشت, سنگ صبور, خستگی و دلتنگی, آغوش گرم
[ چهارشنبه بیست و هشتم آبان ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...