واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

هر کسی برای خودش خیابانی دارد…

کوچه ای…

کافی شاپی..

و شاید عطری…

که بعد از سالها… خاطراتش گلویش را چنگ میزند!

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

همیشه اشک اونایی که به فکرمون هستن رو در میاریم.. و همیشه واسه کسایی که به فکرمون نیستن

اشک میریزیم.. همیشه به کسایی که اصلا به یادمون نیستن فکر میکنیم.. و همیشه کسایی که اصلا

فکرشم نمیکنیم به یادمونن.. این حقیقت زندگیه.. عجیبه ولی حقیقت داره..

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

روزی یورگن هانسن که دانش زیادی در علم فیزیک و تحقیقات وسیعی در فیزیک کوانتوم داشت، توانست کرسی استادی دانشکده فیزیک را کسب کند. تبحر او در تدریس و پژوهشهایش، دانشجویان زیادی را به علم فیزیک علاقمند کرده بود.

یورگن هانسن هر روز موضوعات مهمی را مطالعه می کرد بطوریکه همین امر باعث گسترش اطلاعاتش شده بود. از طرفی رئیس دانشکده فیزیک از اینکه چنین دانشمند جوان و متبحری را در هیات علمی خود دارد، به خود می بالید. یورگن هانسن شاگرد پروفسور کوهن بود، فردی که هانسن، رشد و موفقیت خود را مدیون راهنمائیهای او می دانست.

روزی از روزها، هانسن جوان به دیدار استادش، پروفسور کوهن رفت و حسابی گرم صحبت شد. به طوریکه این صحبتهای یک طرفه، دو ساعت طول کشید! پروفسور کارکشته هم بدون اینکه اعتراضی کند، چشم در چشم هانسن دوخته و بدون هیچ پاسخی فقط گوش می کرد! یورگن هانسن بعد از اینکه صحبتهایش به پایان رسید، از پروفسور پرسید:

_ من دو ساعت حرف زدم و شما فقط سکوت کردید! بالاخره پاسخی، نظری، حرفی... دلیل سکوت شما چیست؟

پروفسور کوهن دستی به چانه اش کشید و بعد از کمی مکث گفت:

_ سکوت کردم تا چیزی یاد بگیرم!

هانسن با تعجب گفت:

_ شما چیزی یاد بگیرید استاد؟ با سالها تدریس فیزیک، مگر چیزی مانده که نیاز به دانستن آن داشته باشید؟

پروفسور لبخندی زد و گفت:

_ خیلی چیزها... در این جهانی که مدام تغییرات روی میدهد، نباید از علم روز عقب ماند. دانش من کهنه است! اما دانش و صحبت های تو بسیار نو و شنیدنی بود. لازم دیدم با سکوت و دقت در حرفهای تو، بر دانشم بیافزایم. از گفته هایت سپاسگذارم یورگن عزیز.

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

بس که یاران در همین ویرانه ها گم کرده ام

می چکد اشکم زچشم و خاک را بو می کند...

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

نمیشه که نگم! تو که خوبی، دیدنی هستی و شنیدنی زیبا! سلامتی و خنده های از ته دلت رویای هر لحظه منه. شاد باشی ،خوب خوب خوب مانای خانه پدری ،کودکیهایم و اکنونم...

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

اين يک داستان واقعي است که در ژاپن اتفاق افتاده است .

شخصي ديوار خانه اش را براي نوسازي تخریب مي کرد.

خانه هاي ژاپني داراي فضاي خالي بين ديوارهاي چوبي هستند.

او در حين ریختن لایه های ديوار مارمولکي را ديد که ميخي از بيرون به پايش کوفته شده است .

دلش سوخت و کنجکاو شد .وقتي ميخ را بررسي کرد تعجب کرد ،اين ميخ ده سال پيش هنگام ساختن خانه کوبيده شده بود !!!

بسیار شگفت زده شد.چه اتفاقي افتاده است؟

مارمولک ده سال در چنين موقعيتي چطور زنده مانده است؟ !!!در فضایی تاريک بدون حرکت ...

چنين چيزي امکان ندارد و غير قابل باور است .

متحير از اين مساله کارش را تعطيل کرد و مارمولک و رفتارش را تماشا کرد .

در اين مدت چکار مي کرده؟چگونه وچه مي خورده؟

همانطور که به مارمولک نگاه مي کرد يکدفعه مارمولکي ديگر با غذايي در دهانش ظاهر شد .!!! مرد شديدا منقلب شد .

عزیزانم! نازنینان ! عشق را و عشق ورزیدن را می توان آموخت! کافیست چشمان حواسمان را به روی آنچه در پیرامونمان در حال شدن است ، نبندیم !!!

آن وقت عجب تماشائی است دنیا!

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

در سال 1989 زمین لرزه هشت و دو ریشتر بیشتر مناطق آمریکا را با خاک یکسان کرد و در کمتر از چند دقیقه بیش از سی هزار کشته بر جای گذاشت.در این میان پدری دیوانه وار به سوی مدرسه پسرش می دوید اما با دیدن ساختمان ویران شده مدرسه شوکه شد . با دیدن این منظره دلخراش یاد قولی که به پسرش داده بود افتاد: پسرم هر اتفاقی برایت بیفتد من همیشه پیش تو خواهم بود و اشک از چشمانش سرازیر شد.
با وجود توده آوار و انبوه ویرانی ها کمک به افراد زیر آوار نا ممکن به نظر میرسید اما او هر لحظه تعهد خود به پسرش را به خاطر می آورد.
او دقیقا روی مسیری که هر صبح به همراه پسرش به سوی کلاس او می پیمودند تمرکز کرد و با به خاطر آوردن محل کلاس به آنجا شتافته و با عجله شروع به کندن کرد.دیگر والدین در حال ناله و زاری بودندو او را ملامت می کردند که کار بی فایده ای انجام میدهد.ماموران آتش نشانی و پلیس نیز سعی کردند او را منصرف کنند اما پاسخ او تنها یک جمله بود:آیا قصد کمک به مرا دارید یا باید تنها تلاش کنم!؟
هشت ساعت به کندن ادامه داد.دوازده ساعت...بیست و چهار ساعت...سی و شش ساعت و بالاخره در سی و هشتمین ساعت سنگ بزرگی را عقب کشیده و صدای پسرش را شنید فریاد زد پسرم!جواب شنید :
پدر من اینجا هستم.پدر من به بچه ها گفتم نگران نباشید پدرم حتما ما را نجات خواهد داد.پدر شما به قولتان عمل کردید.
پدر پرسید وضع آنجا چطور است؟
ما 14 نفر هستیم ما زخمی گرسنه و تشنه ایم.وقتی ساختمان فرو ریخت یک قطعه مثلثی شکل ایجاد شد که باعث نجات ما شد.پسرم بیا بیرون. نه پدر اجازه بدهید اول بقیه بیرون بیایند من مطمئن هستم شما مرا بیرون می آوریدو هر اتفاقی بیفتد به خاطر من آنجا خواهید ماند.

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

...گنجشکی به آتش نزدیک می شد و بر می گشت ، پرسیدند: چه می کنی؟ گفت: در این نزدیکی چشمه ای هست و من نوکم را پر از آب می کنم و روی آتش می ریزم.گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که می آوری بسیار اندک است!و این فایده ندارد.گفت: شایدنتوانم آتش را خاموش کنم ، اما هنگامی که خداوند پرسد: زمانی که دوستت در آتش می سوخت چه کردی؟ پاسخ می دهم: هرآن چه از من بر می آمد.

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

من دلم ميخواهد خانه اي داشته باشم پر دوست

كنج هر ديوارش

دوستانم بنشينند

آرام گل بگو گل بشنو

هر كسي ميخواهد

وارد خانه پر مهر و صفامان گردد

شرط وارد گشتن شستشوي دلهاست

شرط آن داشتن يك دل بي رنگ و رياست

بر درش برگ گلي ميكوبم و به يادش با قلم سبز بهار مينويسم

اي دوست خانه دوستي ما اينجاست تا كه سهراب نپرسد ديگر خانه دوست كجاست!!!

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

دنيا دو روز است يک روز با تو يک روز بر عليه تو

روزي که با تو ست مغرور نشو

روزي که بر عليه توست ما يوس نشو

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

هميشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر انقدر شهامت داره که هر وقت دلش ميگيره جلوي همه گريه کنه.

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

دنيا دو روز است يک روز با تو يک روز بر عليه تو ........... روزي که با تو ست مغرور نشو .... روزي که بر عليه توست ما يوس نشو

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]

روشن‌ترين كلمه "اميد" است، به آن اميدوار باش.

شايع‌ترين كلمه "شهرت" است، دنبالش نرو.


ضعيف‌ترين كلمه "حسرت است"،آن را نخور.


حسرت‌انگيز‌ترين كلمه "حسادت" است، از آن فاصله بگير.

[ دوشنبه سوم دی ۱۴۰۳ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...