واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
[ جمعه هفدهم مرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
در مقابل هیاهوی جنگطلبان که از سر بیخردی، ندای ویرانی سر میدهند، صدایی آرام و پایدار به گوش میرسد؛ آوای صلح. صلح، تنها یک واژه نیست؛ فلسفهای است که ریشه در ژرفای انسانیت دارد و راهنمای ما به سوی جهانی بهتر است. در هر قدمی که به سوی صلح برمیداریم، گویی بذری از امید و همدلی را در خاک تشنه جهان میکاریم. صلح، یعنی امنیت؛ امنیتی که نه تنها جان و مال انسانها را تضمین میکند، بلکه آرامش را به خانهها باز میگرداند و بیم و هراس را از دلها میزداید. در سایه صلح است که کودکان با شادی به مدرسه میروند و آرزوهای بزرگ میپرورانند، و والدین با آرامش خاطر به آینده فرزندانشان مینگرند. صلح، یعنی آبادانی؛ بستری برای رشد علم، هنر و فرهنگ. در جهانی که صلح حاکم است، انرژیهای خلاق انسانها به جای ویرانی، صرف سازندگی میشود و بناهایی از دانش و زیبایی برپا میگردد که نسلها از آن بهرهمند میشوند. صلح، یعنی همزیستی؛ پذیرش تفاوتها و احترام به عقاید یکدیگر. در جهانی که صلح حاکم است، مرزهای جغرافیایی و فرهنگی، به جای دیوار، پلی برای تعامل و دوستی میشوند. صلح، یعنی بخشش؛ رها شدن از کینهها و زخمهای گذشته و گشودن راهی نو برای همدلی و همکاری. این راه، مسیری است که به سعادت فردی و جمعی منتهی میشود و افقهای روشنتری را پیش روی بشریت میگشاید. بیایید همگی سفیر صلح باشیم؛ با هر کلمه، هر عمل و هر اندیشه، به گسترش این آرمان والا کمک کنیم. چرا که تنها با آغوش باز پذیرفتن صلح است که میتوانیم به حکمت واقعی دست یابیم و دنیایی سرشار از عشق، امید و آرامش برای خود و آیندگان به یادگار بگذاریم.
مانا/1404 برچسبها: صلح, ستایش صلح, آرامش, صلح جهانی [ یکشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ پنجشنبه بیست و دوم خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
روزی خواهد رسید... روزی که خورشید نه برای دویدن، بلکه برای درخشش طلوع کند. روزی که در آن، دستهایمان نه برای جنگیدن، بلکه برای نوازش باز شوند. من آن روز را میبینم، در لابهلای چینهای آرامش، در شفافترین نقطهی آسمان. لبخند میزنیم به هر ثانیه، به هر رهگذری، به هر برگی که با نسیم میلغزد روی شانه مان. در آن روز، زندگی بوی باران تازه میدهد و دل، بوی امید... روزی میرسد که ما، تنها برای بودن، برای زیستن، برای لمسِ لحظهای ساده، شاد باشیم. و آن روز...
مانا/1402 برچسبها: نثر, حیرت, آرامش, زیستن [ شنبه بیست و هفتم اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
تابستان؛ فصلی که خورشید، بیمحابا بر زمین حکمرانی میکند. گرمای بیحدش، در هر ذرهی هوا رخنه کرده، گویی که حتی نسیم، توانایی مبارزه با آن را از دست داده است. خیابانها زیر آفتاب سوزان، چونان آینهای از حرارت میلرزند و سایهها کوتاه و ناتوان، از پناه دادن عاجزند. آدمی، در میان این هجوم گرما، چشم به لحظهای دوخته که روز، آرامآرام به تسلیم شب درمیآید. اما چه دلنشین است آن لحظهی غروب؛ هنگامی که آسمان، با سرخی شفق درهم میآمیزد و زمین نفس راحتی میکشد. خنکای خاص این ساعت، نوازشی است بر پوست خسته از تفت آفتاب. باد، بیرغبت و آرام، از کنار گونهها عبور میکند و بوی خاک گرم و خیابانهای خلوت را با خود میآورد. لحظهای است که تابستان چهرهی دیگرش را نشان میدهد، ملایم و مهربان، گویی که برای دقایقی، یادش میرود فرمانروای سوزان روز بوده است. و انسان، در این آرامش گذرا، یاد میگیرد که حتی در دل تندترین گرما، جایی برای لطافت و آسودگی وجود دارد؛ کافی است کمی صبور باشی، تا شب، رازهایش را بر تو آشکار سازد. نسرین خوش کیش(مانا) برچسبها: تابستان و گرمایش, شفق, آرامش [ چهارشنبه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۱ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
خواهرانم، ای بهارِ زندگیام، شما ریشههای من در باغ هستیاید. در هر نگاهتان، صدها عشق پیداست، هر لبخندتان، آرامش دلهاست. با شما، غصهها رنگ میبازد زود، هر کوچه، با حضورتان پُر از بود. شمایید تکههای قلب من، جانم، همیشه در کنارتان آرام میمانم. تا هستید، دنیا زیباترین رؤیاست، ای تکیهگاهم، ای عشق بیهمتا.نسرین خوش کیش/89برچسبها: خواهرانه, عشق, آرامش, قلب من [ پنجشنبه هشتم مهر ۱۳۸۹ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |