واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
فردای من قشنگ است... قشنگتر از هر روز... سالروز ازدواجمان می باشد... و خدای بزرگ را شاکرم که همسری همدل کنارم می باشد... همسرم از اینکه کنارم هستی و مهربانی را از من دریغ نمی کنی هزاران باد ممنونت می باشم.از اینکه هستی و آرامش را برایم می خواهی... از اینکه درکم می کنی... از اینکه عشق را نصیبم کردی... از اینکه زندگی را دوست داری... از اینکه پسر خوبی برای خانواده ات بودی و هستی... از اینکه هیچوقت پدر و مادرت را ترک نکردی... از اینکه با کوچ کردن پدرت بر مادرت ظلم نکردی و تنهایش نگذاشتی... از اینکه می خندی و در حال زندگی می کنی... از اینکه هیچوقت هیچوقت بخاطر مادیات کسی را آزار نمیدهی و به پول نمی فروشی...به تو افتخار می کنم و خوشحالم و شادیت شادیم هست. همیشه در کنارت خواهم بود تا آن دم که فرشته مرگ روحم را از این کالبد خاکی جدا کند. [ جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
مادر یعنی زندگی ، [ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
تقدیم به دو مادر(مادر خودم و مادر همسرم)
زنی این روزها توی خانه خودش گم شده است!......................... مدام بغض می کند و دلش می خواهد پیدا شود!........................ زنی مدام به خودش نگاه می کند و خودش را نمی شناسد!........ زنی توی خانه خودش غمگین است!.......................................... این بغض بزرگ بی درمان، دلتنگی برای توست!......................... [ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
( دل )
ساده بگویم....
از ترس فاسد شدن دلت را حراج نکن!
گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا کوچک که بودم تمام دنیا در دست های پدرم بود ...
دلم برای خودم تنگ میشود
بـَعضـی از آدمـا عـیـن بـارون مـی مـونـنـد
مزرعه ای که حتی یک گندمش هم سهم من نمی شود، لبخنـــــد، راه کــــم خــرجـــی برای تغيــــــر چهـــره اســت... مهلت بده با خدا باید بنشینیم دو تایی من نمک پرورده ی زخم های از آشنا خورده ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺭﻓﺘﯽ ؟ زندگي با همه وسعت خويش
باران که می بارد
گنجشکانی که رد تو را دیروز
تو دنیایت پر از (من) هاست ! عجب دنیای قشنگی من راه میروم روی جایی که دنیا نام دارد تو می نشینی جایی که... (نسرین خوش کیش) [ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
There are moments in life when you miss someone گاهی در زندگی دلتان به قدری برای كسی تنگ می شود
وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود
به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری
هر چه میخواهی آرزو كن
خوب است كه آنقدر شادی داشته باشی كه دوست داشتنی باشی
شاد ترین مردم لزوماً
همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
وقتی كه به دنیا آمدی، تو گریه می كردی
لطفاً این پیام را به كسانی بفرست
سالها را نشمار، خاطرات را بشمار [ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
شعر بسیار زیبا و معنی گرای زیر سروده ی شاعر فقید دزفولی مرحوم قیصر امین پور است که در کتاب بی بال پریدن آمده است. روح این شاعر بزرگوار شاد باد. [ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
اگه فاصله افتاده ، اگه من با خودم سردم تو كاری با دلم كردی كه فكرشم نمی كردم چه آسون دل بریدی از دلی كه پای تو گیره كه از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره نمی ترسم اگه گاهی دعاهامون بی اثر میشه همیشه لحظه آخر خدا نزدیك تر میشه تو رو دست خودش دادم كه از حالم خبر داره كه حتی از تو چشماش و یه لحظه برنمی داره تو امید منی اما داری از دست من میری با دستای خودت داری همه هستی مو می گیری دعا کردم تو رو بازم با چشمی که نخوابیده مگه میذاره دل تنگی مگه گریه امون میده مریض ام کرده تنهایی ببین حالم پریشونه من اون قدر اشک میریزم که برگردی به این خونه حسابش رفته از دستم شبایی رو که بیدارم شاید از گریه خوابم برد درا رو باز میذارم [ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
![]() [ دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
[ یکشنبه سوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
چهلمین روز آقاجون نزدیک است. عجیب دلم برایش تنگ شده است. کاش میشد مسافرمان بر می گشت. کاش باز دستانم را می گرفت و پیشانیم را می بوسید. کاش باز غر غر می زد و شکایت می کرد از زمین و از زمان از آدمهای ... وقتی می رود تازه می فهمی که سایه اش عجیب سایبان عظیمی بود. حضورش سرشار بود از لذت سختی. آقاجون تو مسافر امتداد زندگیمان بودی، که بار سفر را بی خبر بر دوش خسته ات نهادی و رفتی. سایه ای بودی و پناهی و ما مغرور به داشتن تو. جایگاهت بهشت برین و روحت در آرامش ابدی باد. راستی آقاجون شفاعت مرا نزد خدایت خواهی کرد. دلم هوای دیدنت را کرده است. تا هنگامه مرگ یادت و امانت هایت را نیز فراموش نخواهم کرد.
[ شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
خدای بزرگ من دیگر خیالم راحت شده است. میدانم مادر و خواهر در امانند. خدای من دلم برایت تنگ شده است. می خواهم پر پروازم دهی تا بتوانم بسویت بیایم و این همه تنهایی بزرگم را با تو خلوت کنم. اینهمه غربتم را با قریبی تو پر کنم. اینهمه بی کسیم را با کسی تو لبریز کنم. خدای من ای تمام هستی و وجود و روح من. اماده ام که روحم را تقدیمت کنم. من غریب خسته ام از این دنیای ناکس و بی مرام و بی مراد و بی مروت. از این دنیای پر از دروغ و ریا و فریب و زشتی و مردم آزاری و دل آزری و دل چرکین کردن و نامردمیها دلم به تنگ آمده است. خدای بی کسیم از این همه دروغ از اینهمه پر بودن در کنارم و خالی بودن درونم خسته ام. تازه فهمیده ام روز به روز تنهایی ام بزرگتر می شود. این روزها همش دلم برایت پر می کشد. مرا ببر به اوج رفتن ای بخشنده و بخشایشگر . ای همه جهان. [ شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |