واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

زیباترین پوسر گلهای رز آبی blue rose best wallpaper

فردای من قشنگ است... قشنگتر از هر روز... سالروز ازدواجمان می باشد... و خدای بزرگ را شاکرم که همسری همدل کنارم می باشد...

همسرم از اینکه کنارم هستی و مهربانی را از من دریغ نمی کنی هزاران باد ممنونت می باشم.از اینکه هستی و آرامش را برایم می خواهی... از اینکه درکم می کنی... از اینکه عشق را نصیبم کردی... از اینکه زندگی را دوست داری... از اینکه پسر خوبی برای خانواده ات بودی و هستی... از اینکه هیچوقت پدر و مادرت را ترک نکردی... از اینکه با کوچ کردن پدرت بر مادرت ظلم نکردی و تنهایش نگذاشتی... از اینکه می خندی  و در حال زندگی می کنی... از اینکه هیچوقت هیچوقت بخاطر مادیات کسی را آزار نمیدهی و به پول نمی فروشی...به تو افتخار می کنم و خوشحالم و شادیت شادیم هست.

همیشه در کنارت خواهم بود تا آن دم که فرشته مرگ روحم را از این کالبد خاکی جدا کند.

[ جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

مادر یعنی زندگی ،
مادر یعنی عشق ،
مادر یعنی مهر ،
مادر یعنی اون فرشته ای که با اشکت  ، اشک میریزه ،
با خنده هات می خنده ،
مادر یعنی اون فرشته ای که نگاهش به توئه و با هر لبخندت ، زندگی میکنه ،
مادر یعنی اون فرشته ای که موهاش سفید میشه برای بزرگ کردنت و به تو میگه ؛ پیر بشی مادر ، درد و بلات به جونم...
مادر یعنی اون فرشته ای که صبح که خوابی آروم میز صبحونه رو میچینه تا وقتی بلند شدی زندگی رو لمس کنی ،
مادر یعنی اون فرشته ای که شبایی که غم داری یا مریضی تا صب بالا سرت می شینه و نگرانه ،
مادر یعنی اون فرشته ای ، که وقتی موقع کار میگی خسته شدم ، با اینکه پاهاش درد میکنه میگه تو بشین مادر من انجام میدم ،
مادر یعنی اون فرشته ای که هیچ وقت باور نمیکنی مرض بشه یا پیر بشه ، چون همیشه و توی هر حالتی به روت لبخند میزنه ،
مادر یعنی اون فرشته ای که طاقت دیدن اشکاش رو نداری ...
مادر یعنی همه زندگی ...

[ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]
تقدیم به دو مادر(مادر خودم و مادر همسرم)

زنی این روزها توی خانه خودش گم شده است!.........................

مدام بغض می کند و دلش می خواهد پیدا شود!........................

زنی مدام به خودش نگاه می کند و خودش را نمی شناسد!........

زنی توی خانه خودش غمگین است!..........................................

این بغض بزرگ بی درمان، دلتنگی برای توست!.........................

[ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

 

( دل )
اتفاقی ترین اشتباه دنیاستــــــ !

بسته میشود آنــــــجا که نباید ؛
کنــ   ــده میشود از جایی که نبــاید . . .
 



ساده بگویم....
نگاه....
زاده ی علاقه است

اگر دوچشم روشن عشق به تو نگاه کند...
دیگر تو از آن خود نیستی...
 



از ترس فاسد شدن دلت را حراج نکن!
خشک کردن هنوز هم جواب میدهد ...

گاهی دلم میخواهد بگذارم بروم بی هرچه آشنا
گوشه ی دوری گمنام
حوالی جایی بی اسم
گاهی واقعا خیال میکنم روی دست خداوند مانده ام
خسته اش کرده ام.

سید علی صالحی

کوچک که بودم تمام دنیا در دست های پدرم بود ...
 

 


دلم برای خودم تنگ میشود
آری

همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
غریب بودم و گشتم غریب تر اما:
دلم خوش است که در غربت وطن بودم

محمدعلی بهمنی



بـَعضـی از آدمـا عـیـن بـارون مـی مـونـنـد
اولش کـه میان بهت طراوت میدن شادی میدن ...
ولی آخرش ...
زندگیتو با گِل و شل یکی میکنن ...
مراقب آدمای بارون صفت باشید ...
تو نباید خاکی باشی که آخرش گِل بشی ... !!!



مزرعه ای که حتی یک گندمش هم سهم من نمی شود،
چه فرقی می کند با سگ پاسبانی شود یا با مترسک . . .
 

 


لبخنـــــد، راه کــــم خــرجـــی برای تغيــــــر چهـــره اســت...

 

مهلت بده
میروم ...
فقط پایت را بردار تا غرورم را جمع کنم....!

 

با خدا باید بنشینیم دو تایی
دور میزی ترجیحا گرد
متقاعدش کنم که تنهایی چقدر درد بزرگی ست
تا لبخند بزرگی شاید
بر صورتِ گرد ِ زمین نقاشی کند
 

 

من نمک پرورده ی زخم های از آشنا خورده
آنقدر با خرابی این گریه ساخته ام
که هر کنج این خانه
از دست دیده ام ، دریاست

سید علی صالحی
 

 

ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ : ﺭﻓﺘﯽ ؟

ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺮﻭ ﻗﺎﻃﯽ ﺁﺩﻣﺎ ﻧﺸﯽ !

 

زندگي با همه وسعت خويش
محفل ساكت غم خوردن نيست
حاصلش تن به قضا دادن و افسردن نيست
اضطراب و هوس ديدن و ناديدن نيست
زندگي خوردن و خوابيدن نيست
زندگي جنبش جاري شدن است
زندگي کوشش و راهي شدن است
از تماشاگه آغاز حيات
تا به جايي كه خدا مي داند.
زندگي چون گل سرخي است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطيف،
يادمان باشد اگر گل چيديم،
عطر و برگ و گل و خار،
همه همسايه ديوار به ديوار همند



باران که می بارد
تمام کوچه های شهر
پر از فریاد من است
که می گویم
من تنها نیستم
تنها ، منتظرم
تنها .

کیکاووس یاکیده
 




گنجشکانی که رد تو را دیروز
درخت به درخت
و خیابان به خیابان
دنبال کرده‌اند
خدا می‌داند چه دیده‌اند
که جیک‌شان دیگر در نمی‌آید

عباس صفاری
 



تو دنیایت پر از (من) هاست !

من دنیایم در (تو) خلاصه می شود !

و بعد اسم ِ هردویمان را

(عاشق)

می گذارند ...!

 




عجب دنیای قشنگی

من راه میروم روی جایی که دنیا نام دارد

تو می نشینی جایی که...

(نسرین خوش کیش)

[ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]


 

There are moments in life when you miss someone
So much that you just want to pick them from
Your dreams and hug them for real

گاهی در زندگی دلتان به قدری برای كسی تنگ می شود
كه می خواهید او را از رویاهایتان بیرون بیاورید
و آرزوهای خود در آغوش بگیرید


When the door of happiness closes, another opens
But often times we look so long at the
Closed door that we don't see the one which has been opened for us

وقتی در شادی بسته می شود، در دیگری باز می شود
ولی معمولاً آنقدر به در بسته شده خیره می مانیم
كه دری كه برایمان باز شده را نمی بینیم


Don't go for looks; they can deceive
Don't go for wealth; even that fades away
Go for someone who makes you smile
Because it takes only a smile to
Make a dark day seem bright
Find the one that makes your heart smile

به دنبال ظواهر نرو؛ شاید فریب بخوری
به دنبال ثروت نرو؛ این هم ماندنی نیست
به دنبال كسی باش كه به لبانت لبخند بنشاند
چون فقط یك لبخند می تواند
شب سیاه را نورانی كند
كسی را پیدا كن كه دلت را بخنداند


Dream what you want to dream
Go where you want to go
Be what you want to be
Because you have only one life
And one chance to do all the things
You want to do

هر چه میخواهی آرزو كن
هر جایی كه میخواهی برو
هر آنچه كه میخواهی باش
چون فقط یك بار زندگی می كنی
و فقط یك شانس داری
برای انجام آنچه میخواهی


May you have enough happiness to make you sweet
Enough trials to make you strong
Enough sorrow to keep you human and
Enough hope to make you happy

خوب است كه آنقدر شادی داشته باشی كه دوست داشتنی باشی
آنقدر ورزش كنی كه نیرومند باشی
آنقدر غم داشته باشی كه انسان باقی بمانی
و آنقدر امید داشته باشی كه شادمان باشی


The happiest of people don't necessarily
Have the best of everything
They just make the most of
Everything that comes along their way

شاد ترین مردم لزوماً
بهترین چیزها را ندارند
بلكه بهترین استفاده را می كنند
از هر چه سر راهشان قرار میگیرد


The brightest future will always be based on a forgotten past
You can't go forward in life until
You let go of your past failures and heartaches

همیشه بهترین آینده بر پایه گذشته ای فراموش شده بنا می شود
نمیتوانی در زندگی پیشرفت كنی
مگر غمها و اشتباهات گذشته را رها نكنی


When you were born, you were crying
And everyone around you was smiling
Live your life so at the end
You��e the one who is smiling and everyone
Around you is crying

وقتی كه به دنیا آمدی، تو گریه می كردی
و اطرافیانت لبخند به لب داشتند
آنگونه باش كه در پایان زندگی
تو تنها کسی باشی که لبخند بر لب داری
و اطرافیانت گریه می كنند


Please send this message to those people
Who mean something to you (I JUST DID)
To those who have touched your life in one way or another
To those who make you smile when you really need it
To those who make you see the
Brighter side of things when you are really down
To those whose friendship you appreciate
To those who are so meaningful in your life

لطفاً این پیام را به كسانی بفرست
كه برایت ارزشی دارند (همان طور كه من این كار را كردم)
به كسانی كه به طرق مختلف در زندگیت تأثیر داشته اند
به كسانی كه وقتی نیاز داشتی لبخند به لبانت نشاندند
به آنهایی كه وقتی واقعاً ناامید بودی
دریچه های نور را نشانت دادند
به كسانی كه به دوستی با آنها ارج می گذاری
و به آنهایی كه در زندگیت بسیار پرمعنا هستند


Don't count the years, count the memories

سالها را نشمار، خاطرات را بشمار
 

[ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

شعر بسیار زیبا و معنی گرای زیر سروده ی شاعر فقید دزفولی مرحوم قیصر امین پور است که در کتاب بی بال پریدن آمده است. روح این شاعر بزرگوار شاد باد.

ما حاشیه نشین هستیم.
مادرم می گوید: "پدرت هم حاشیه نشین بود، در حاشیه به دنیا آمد، در حاشیه جان کند و در حاشیه مرد."
من هم در حاشیه به دنیا آمده ام، ولی نمی خواهم در حاشیه بمیرم!
برادرم در حاشیه ی بیمارستان مرد.
خواهرم همیشه مریض است. همیشه گریه می کند، گاهی در حاشیه ی گریه، کمی هم می خندد.
مادرم می گوید: "سرنوشت ما را هم در حاشیه ی صفحه ی تقدیر نوشته اند."
او هر شب ستاره ی بخت مرا که در حاشیه ی آسمان سوسو می زند به من نشان می دهد.
ولی من می گویم: "این ستاره ی من نیست."
من در حاشیه به دنیا آمدم، در حاشیه بازی کردم.
همراه با سگها و گربه ها و مگس ها در حاشیه ی زباله ها گشته ام تا چیز به درد بخوری پیدا کنم.
من در حاشیه بزرگ شدم و به مدرسه رفتم.
در مدرسه گفتند: "جا نداریم."
مادرم گریه کرد. مدیر مدرسه گفت: "آقای ناظم اسمش را در حاشیه ی دفتر بنویس تا ببینیم!"
من در حاشیه ی روز، به مدرسه ی شبانه می روم.
در حاشیه ی کلاس می نشینم.
در حاشیه ی مدرسه می نشینم و توپ بازی بچه ها را نگاه می کنم، چون لباسم همرنگ بچه ها نیست.
من روزها در حاشیه ی خیابان کار می کنم و بعضی شبها در حاشیه ی پیاده رو می خوابم.
من پاییز کار می کنم، زمستان کار می کنم، بهار کار می کنم، تابستان کار می کنم و در حاشیه ی کار، زندگی می کنم.
من سواد دارم ولی معنی بعضی کلمات را خوب نمی فهمم.
مثلا کلمه "تعطیلات" و "تفریح" و خیلی از کلمات دیگر را که در کتاب ها نوشته اند.
از پدرم هم پرسیدم ولی سواد نداشت!
من در حاشیه ی شهر زندگی می کنم.
من در حاشیه ی زمین زندگی می کنم.
من در مدسه آموخته ام که زمین مثل توپ گرد است و می چرخد.
اگر من در حاشیه ی زمین زندگی می کنم، پس چطور پایم نمی لغزد و در عمق فضا پرتاب نمی شوم؟
زندگی در حاشیه ی زمین خیلی سخت است.
حاشیه بر لب پرتگاه است، آدم ممکن است بلغزد و سقوط کند.
من حاشیه نشین هستم.
ولی معنی کلمه ی حاشیه را نمی دانم.
از معلم پرسیدم: "حاشیه یعنی چه؟"
گفت:"حاشیه یعنی قسمت کناره ی هر چیزی، مثل کناره ی لباس یا کتاب، مثلاً بعضی از کتابها حاشیه دارند و بعضی از کلمات کتاب را در حاشیه می نویسند؛ یا مثل حاشیه ی شهر که زباله ها را در آنجا می ریزند."
من گفتم: "مگر آدمها زباله هستند که بعضی از آنها را در حاشیه ی شهر ریخته اند؟"
معلم چیزی نگفت.
من حاشیه نشین هستم.
به مسجد می روم، در حاشیه ی مسجد نماز می خوانم، نزدیک کفشها؛ در حاشیه جلسه قرآن، قرآن خواندن را یاد گرفته ام.
قرآن کتاب خوبی است. قرآن ما حاشیه ندارد. هیچ کلمه ای را در حاشیه ی آن ننوشته اند.
اگر هم گاهی کلماتی در حاشیه آن باشند، آن کلمات حاشیه هم مثل کلمات دیگر عزیز و خوبند.
من قرآن را دوست دارم، خوب است همه چیز مثل قرآن خوب باشد.

[ یکشنبه دهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ شنبه نهم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

اگه فاصله افتاده ، اگه من با خودم سردم

تو كاری با دلم كردی كه فكرشم نمی كردم

چه آسون دل بریدی از دلی كه پای تو گیره

كه از این بدترم باشی واسه تو نفسش میره

نمی ترسم اگه گاهی دعاهامون بی اثر میشه

همیشه لحظه آخر خدا نزدیك تر میشه

تو رو دست خودش دادم كه از حالم خبر داره

كه حتی از تو چشماش و یه لحظه برنمی داره

تو امید منی اما داری از دست من میری

با دستای خودت داری همه هستی مو می گیری

دعا کردم تو رو بازم با چشمی که نخوابیده

مگه میذاره دل تنگی مگه گریه امون میده

مریض ام کرده تنهایی ببین حالم پریشونه

من اون قدر اشک میریزم که برگردی به این خونه

حسابش رفته از دستم شبایی رو که بیدارم

شاید از گریه خوابم برد درا رو باز میذارم

[ جمعه هشتم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]
[ دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ دوشنبه چهارم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

[ یکشنبه سوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

چهلمین روز آقاجون نزدیک است. عجیب دلم برایش تنگ شده است. کاش میشد مسافرمان بر می گشت. کاش باز دستانم را می گرفت و پیشانیم را می بوسید. کاش باز غر غر می زد و شکایت می کرد از زمین و از زمان از آدمهای ...

وقتی می رود تازه می فهمی که سایه اش عجیب سایبان عظیمی بود. حضورش سرشار بود از لذت سختی.

آقاجون تو مسافر امتداد زندگیمان بودی، که بار سفر را بی خبر بر دوش خسته ات نهادی و رفتی. سایه ای بودی و پناهی و ما مغرور به داشتن تو. جایگاهت بهشت برین و روحت در آرامش ابدی باد.

راستی آقاجون شفاعت مرا نزد خدایت خواهی کرد. دلم هوای دیدنت را کرده است. تا هنگامه مرگ یادت  و امانت هایت را نیز فراموش نخواهم کرد.

 

[ شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]

خدای بزرگ من دیگر خیالم راحت شده است. میدانم مادر و خواهر در امانند. خدای من دلم برایت تنگ شده است. می خواهم پر پروازم دهی تا بتوانم بسویت بیایم و این همه تنهایی بزرگم را با تو خلوت کنم. اینهمه غربتم را با قریبی تو پر کنم. اینهمه بی کسیم را با کسی تو لبریز کنم.

خدای من ای تمام هستی و وجود و روح من. اماده ام که روحم را تقدیمت کنم. من غریب خسته ام از این دنیای ناکس و بی مرام و بی مراد و بی مروت. از این دنیای پر از دروغ و ریا و فریب و زشتی و مردم آزاری و دل آزری و دل چرکین کردن و نامردمیها دلم به تنگ آمده است.

خدای بی کسیم از این همه دروغ از اینهمه پر بودن در کنارم و خالی بودن درونم خسته ام. تازه فهمیده ام روز به روز تنهایی ام بزرگتر می شود. این روزها همش دلم برایت پر می کشد. مرا ببر به اوج رفتن ای بخشنده و بخشایشگر . ای همه جهان.

[ شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
برچسب‌ها وب
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...