|
واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
به چشمپزشکی که رفتم، انتظار داشتم فقط یک معاینه ساده باشد؛ همانطور که همیشه بوده. اما منشی با خونسردی گفت: «نه، اینجا انجام نمیشود. باید بروید کلینیک، آنجا امکانات کامل داریم.» کلمهی «امکانات» را آنقدر پررنگ ادا کرد که انگار قرار است معجزهای در انتظارم باشد. ولی حقیقت سادهتر از اینها بود: کاری که در مطب میشد با کمترین هزینه انجام داد، حالا در کلینیک چند برابر حساب میشد. گاهی آدم حس میکند مسیر درمان از جادهی انسانیت خارج شده و وارد بازاری پر از قیمتگذاریهای عجیب شده است. سادهترین کارها با برچسبهای پرطمطراق به اسم «پکیج تخصصی» یا «خدمات ویژه» فروخته میشوند. من برای سلامت چشمم رفتم، اما با درد دیگری برگشتم؛ دردی که نه در چشم، بلکه در دل بود. اینکه چرا برای یک نیاز انسانی باید چنین بازیهای اقتصادی تحمل کرد. درمان باید آسان شود، نه اینکه هر روز پرهزینهتر و دور از دسترس گردد. کاش کسی یادش بیاورد که طبابت یعنی خدمت، نه تجارت.
مانا/1404.06.03 برچسبها: تجارت سلامت, چشم پزشکی, رعایت انصاف, کلاس [ یکشنبه نهم شهریور ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |