واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

خدای بزرگ من دیگر خیالم راحت شده است. میدانم مادر و خواهر در امانند. خدای من دلم برایت تنگ شده است. می خواهم پر پروازم دهی تا بتوانم بسویت بیایم و این همه تنهایی بزرگم را با تو خلوت کنم. اینهمه غربتم را با قریبی تو پر کنم. اینهمه بی کسیم را با کسی تو لبریز کنم.

خدای من ای تمام هستی و وجود و روح من. اماده ام که روحم را تقدیمت کنم. من غریب خسته ام از این دنیای ناکس و بی مرام و بی مراد و بی مروت. از این دنیای پر از دروغ و ریا و فریب و زشتی و مردم آزاری و دل آزری و دل چرکین کردن و نامردمیها دلم به تنگ آمده است.

خدای بی کسیم از این همه دروغ از اینهمه پر بودن در کنارم و خالی بودن درونم خسته ام. تازه فهمیده ام روز به روز تنهایی ام بزرگتر می شود. این روزها همش دلم برایت پر می کشد. مرا ببر به اوج رفتن ای بخشنده و بخشایشگر . ای همه جهان.

[ شنبه دوم شهریور ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...