واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

آدم‌ها تو را برای خودشان می‌خواهند، نه برای خودت.
دوستت دارند، اما آن‌گونه که به کارشان بیایی؛ نه آن‌طور که خودت هستی.
تو باید شاد باشی... اما نه اگر غمگینی‌ات مزاحم خوشی‌شان شود.
باید قوی باشی... اما نه آن‌قدر که بی‌نیازشان باشی.
باید بمانی... اما نه وقتی رفتن، آرامش توست.
باید بخندی، حتی اگر دل‌ات آشوب باشد؛ چون اشک‌هایت وقت‌گیر است و حال‌شکن.

آدم‌ها تو را نمی‌بینند... تصویرت را می‌خواهند.
نه آن‌چه در جانت می‌گذرد، که آن‌چه با نقشت به زندگیشان معنا بدهی.
دوستت دارند، بله؛ اما تا جایی که خودشان را دوست داشته باشی.
تا جایی که شبیه نسخه‌ای باشی که از تو ساخته‌اند...
اگر بخواهی خودت باشی، اگر بخواهی نجات پیدا کنی، تنهایت می‌گذارند.
نه از سر بی‌مهری، از سر خودخواهی.

و تو می‌مانی و آینه‌ای غبارگرفته، که هر روز با انگشتِ دل‌خسته پاکش می‌کنی، تا شاید بالاخره «خودت» را در آن ببینی.

نسرین(مانا) خوش‌کیش/1398



برچسب‌ها: خودخواهی, تنهایی, خواسته نشدن تو, وظیفه نه محبت
[ یکشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...