واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

بارها در پیچ و خم زندگی، گمت کردم، اما تو چون سایه‌ای مهربان همیشه کنارم بودی. چه دقایقی که حضورت از یادم رفت، اما ذره‌ای از مهربانی‌ات کم نشد. در اوج شادی و غرور، غافل از تویی بودم که پشت هر نفس و موفقیتی پنهان بودی، اما یاد تو هرگز مرا ترک نکرد.

وقتی در تاریکی غم‌ها فرو رفتم، گمان بردم که اینها جزای اعمالم است، اما تو هر چه کردی، خیر مطلق بود برایم. در ناامیدیِ محض، آغوش تو تنها پناهم شد و وقتی از دنیا دلگیر شدم، آرامشت وجودم را فرا گرفت. تو به خنده‌هایم معنا دادی، به اشک‌هایم دلیل و به نفس کشیدنم رنگی تازه.

وقتی قلب کوچکم تپید، تمام عظمتت را در آن جای دادی. از آن روز که برای غم دیگران دعا کردم و شیرینی به یادشان بودن را چشیدم، فهمیدم رنج دیگران سنگین‌تر است. آموختم که زندگی، نه شادمانی از داشته‌هاست و نه حسرت نداشته‌ها، بلکه رقصِ موزونِ دادَن‌ها، ندادَن‌ها و گرفتن‌هاست. و در هر نداشته‌ای که به داشته‌ای دیگر تبدیل شد، بزرگی و عشق بی‌نهایتت را بیشتر حس کردم. خدایا، دوستت دارم و برای همه چیز سپاسگزارم: برای دادن‌هایت که نعمت بودند، ندادن‌هایت که رحمت بودند، و گرفتن‌هایت که حکمت بود.

نسرین خوش کیش/89



برچسب‌ها: راز و نیاز, غم, شادی و غرور, بودنهایت
[ چهارشنبه هفتم مهر ۱۳۸۹ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...