|
واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
همهچیز با یه نگاه شروع شد. نگاه پر از امید و اعتماد، نگاه به کسی که فکر میکردم دنیا و همهچیز منه. و فکر کردم بلاخره اومده، کسی که با لبخندش دنیای منو روشن میکرد. روزهایی که کنار هم بودیم، پر از حرفها و رویاهایی بود که توی ذهنم میساختم. باور داشتم که این راه، راه مشترک ماست و هیچ چیز نمیتونه ما رو از هم جدا کنه. اما زندگی گاهی نقشههای دیگهای داره. روزهایی رسید که اون تغییر کرد، کمکم از من فاصله گرفت و دیگه اون آدم سابق نبود. اول فکر میکردم مشکل از منِ، شاید من اونقدر که باید خوب نبودم، شاید من کافی نبودم. اما بعد از مدتی فهمیدم که مشکل جای دیگهای بود؛ مشکل بیوفایی بود. یه روز که باز هم منتظر تماسش بودم، فهمیدم دیگه خبری نیست. اون که همیشه قول داده بود بمونه، رفت. رفت بدون هیچ توضیحی، بدون هیچ خداحافظی. انگار نه انگار که روزهایی رو با هم ساختیم، رویاهایی که با هم دیدیم، همهچیز یهباره نقش بر آب شد. دل من شکست، نه فقط از رفتنش، بلکه از این که چرا نتونست بمونه. چرا وقتی همه چیز دست خودش بود، خودش رو از من گرفت؟ هیچ جوابی نبود. فقط یه سکوت سرد و دردناک که تا عمق جانم نفوذ کرد. شبها که تنهایی به سقف نگاه میکردم، هزار بار از خودم میپرسیدم چرا؟ چرا اون که میگفت میمونه، رفت؟ چرا بیوفایی اینقدر تلخه؟ ولی هیچ جوابی نمیآمد. فقط یه حس تلخ که هر روز بیشتر میشد. روزها گذشت و من هم کمکم یاد گرفتم. یاد گرفتم که بیوفایی پایان من نیست. من قویترم از این که اجازه بدم یه نفر اینطور دلم رو بشکنه. یاد گرفتم که ارزشم بیشتر از اینه که به خاطر بیوفایی کسی، خودم رو ببازم. هنوزم گاهی اون روزها یادم میاد، اون حس بیوفایی، اما دیگه نمیذارم منو نابود کنه. باور دارم که یه روز، کسی میاد که باهاش میتونم بیهیچ اما و اگر، بمونم. کسی که دستامو محکم میگیره و هیچوقت رها نمیکنه. تا اون روز، من قوی میمونم. برای خودم، برای قلبم، برای عشقی که شایستهش هستم. بیوفایی ممکنه زخمی عمیق باشه، اما زخمها هم خوب میشن، و من ایمان دارم که عشق واقعی همیشه پیدا میشه.
نسرین(مانا) خوشکیش/1397
برچسبها: خنجر بی وفایی, قوی بودن, عشق و زخم, رفتن بی بهانه [ یکشنبه بیستم مهر ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
| [قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |