واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

بعضی‌ها بوی انسان نمی‌دن؛ بوی نان می‌دن، آن‌هم فقط وقتی توی سفره‌شونه. تا دیروز که با دست خالی کنارت بودن، می‌گفتن: "ما یک روحیم در دو بدن"؛امروز که نانی، نوری، نامی به‌دست آوردن، نه تو رو می‌شناسن، نه حتی خودشون رو.

آدم‌هایی هستن که تا طعم ذره‌ای موفقیت رو می‌چشن، طاقچه‌ی "من بهترم" رو تا سقفِ غرورشون می‌برن بالا. زندگی رو تلخ می‌کنن چون تلخ‌کام‌ان؛ تلخ می‌کنن چون تلخکام شدنِ دیگران براشون لذت داره. موفقیت تو براشون تهدید حساب می‌شه، نه شادی. دست نمی‌گیرن؛ پا می‌زنن. نه برای بالا رفتن، برای زمین زدن.

بی‌هویتن. چون هویت، ریشه می‌خواد و ریشه، خاک. اما اونا مثل گردباد، از هر جا یه تکه برداشتن و هیچ‌جا رو بلد نیستن خونه کنن.

وقتی اشتباه می‌کنن، آینه نمی‌خرن؛آدمی پیدا می‌کنن که بندازن گردنش. بعضی‌ها درد نیستن، ولی مثل درد، مزمنن؛تو هر رابطه‌ای، هر دوستی‌ای، هر جمعی که وارد می‌شن، یه‌چیز خراب می‌شه.

اما نازنینم... ما هنوز انسانیم. درد می‌کشیم، اما درد نمی‌شیم. ما اون نقطه‌های نوری هستیم که حتی وسط تاریکی، به‌جای خاموش کردنِ بقیه، می‌سوزیم... تا راهی باز شه. تا بفهمن، هنوز "آدم" معنا داره.

نسرین (مانا) خوش‌کیش/1401




برچسب‌ها: آدم‌های سمی در زندگی
[ سه شنبه دهم تیر ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...