واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

دختران و پسران دهه چهل… نسلی که آمدند تا زندگی کنند، اما تاریخ، راه دیگری برایشان نوشت.

جنگ، ناگهان و بی‌دلیل، همه‌چیز را برید. خیلی‌ها را با خودش برد؛ بدن‌هایی که هیچ‌وقت برنگشتند، صداهایی که خاموش شدند، و رویاهایی که ناتمام ماندند.

و آن‌هایی که ماندند… بزرگ شدند در سکوت. نه در جشن‌ها، که در صف‌های نان، در دل شب‌هایی که صدای آژیر از خواب می‌پراندشان، در خانه‌هایی که هر روز کوچکتر می‌شدند و دل‌هایی که هر شب سنگین‌تر می‌خوابیدند.

دخترانی بودند که لبخند یادشان رفت، پسرانی که به جای بازی، جنگ یاد گرفتند. این دختران و پسران بدون هم، نه قهرمان شدند، نه بر صفحه‌ای نوشته شدند، اما زندگی، بی‌نام آن‌ها ورق نمی‌خورد.

بلد بودند صبوری را، بلد بودند چگونه با کم، زیاد بسازند، چگونه با دست‌های خالی، امید نگه دارند برای نسل‌هایی که هنوز نیامده بودند.

آن‌ها فریاد نزدند، اما صدایشان هنوز در رگ‌های این خاک می‌دود. نه جا ماندند، نه شکستند، آن‌ها فقط…

ساکت ماندند و ساختند.

نسرین(مانا) خوش‌کیش/1402




برچسب‌ها: دهه 40, نه به جنگ, آشتی, عشق های نرسیده قدیم
[ یکشنبه یازدهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...