واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
گاهی واژهها قبل از آنکه به زبان بیایند، سر بریده میشوند... نه با شمشیر، که با ترس، با خفقان، با نگاهی که میگوید «سکوت کن». کلماتی هستند که در سینه ماندهاند، سوزنده، تیز، بغضشده. نه راه پیش دارند، نه راه پس. نه میتوان فریادشان زد، نه میشود نادیدهشان گرفت. این واژههای بیسر، گاهی نام عشق دارند، گاهی درد، گاهی اعتراض... گاهی فقط یک "دوستت دارم" سادهاند که هیچگاه گفته نمیشوند و در سکوت میمیرند. دنیای ما پر است از کلمههایی که هرگز اجازهی تولد نیافتند. در گلوی شاعران خفه شدند، در دل مادران پیر پژمردند، در ذهن کودکانی که "حق حرف زدن" نداشتند، گم شدند. و ما، همهمان، قبرستانی از واژههای سر بریدهایم. اما هنوز هم میتوان نوشت، هنوز میشود واژههایی را نجات داد، با صداقت، با شجاعت، با قلمی که نترسد از زخم، از گم شدن واژهها، از طرد شدن. بگذار دستهایمان تپش واژهها را دوباره به دنیا برگردانند، شاید دنیا با واژهای صادقانه نجات یابد. مانا/رشت 1397 برچسبها: واژههای ناگفته, فریاد خاموش, صدای قلم, واژههای ممنوعه [ یکشنبه بیست و هشتم اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |