واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

درخت‌ها...
همیشه در سکوت زندگی می‌کنند و در سکوت هم می‌میرند.
نه فریادی، نه شکایتی، فقط قامت‌شان را صاف نگه می‌دارند، تا آخرین لحظه، تا آخرین برگ.

شاید کسی نفهمد که درون تنه‌شان سال‌هاست زخم است، که ریشه‌هایشان مدام در تاریکی دنبال جرعه‌ای آب می‌دوند، که شاخه‌هایشان بار غصه‌هایی را می‌کشند که هیچ رهگذری نمی‌بیند.

اما درخت‌ها شکایت نمی‌کنند، آن‌ها بلدند بلند باشند، بلند و محکم، حتی وقتی هیچ‌کس سایه‌شان را نمی‌خواهد.

و روزی که وقت رفتن‌شان برسد، بی‌آن‌که خم شوند، بی‌آن‌که بغض‌شان را فریاد بزنند،
می‌میرند.
ایستاده، مثل یک قهرمان بی‌مدال، مثل مادری که درد را می‌فهمد اما نمی‌گوید، مثل عشقی که دیده نمی‌شود اما هست...

درخت‌ها یادمان می‌دهند که ریشه داشتن، یعنی ماندن، یعنی دوام آوردن در سخت‌ترین بادها، و وقت رفتن هم که رسید، باز هم باوقار رفتن.

کاش ما هم گاهی مثل درخت‌ها باشیم...
باوقار، آرام، عاشق و ایستاده تا آخرین لحظه.

مانا/1387



برچسب‌ها: درختها ایستاده می میرند, عشق مرده, زندگی در سکوت, تشنه
[ پنجشنبه یکم خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...