واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد

دادش به توکه نصف کنی با من و…چه بد!

حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا

من را شریک بچه ی آدم نمی کند

برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی

در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه

هر کس که گر گرفته در آغوش گرم تو

دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند

از شعر دم نزن! تو که شاعر نمی شوی!

خامم که عاشقت شده ام، نه؟! بگو بله!

از او که پای خوب و بدت ایستاده است

جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟

باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت

تنها جواب رج رج شلاقهای تو

بی زحمت چمن به تو آوردهام پناه ،

اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند

                                                                   یاس گروپ

[ چهارشنبه پنجم مهر ۱۳۹۱ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...