واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
سلام بر تو مانا ..............................................................................................
می بینی همه ی تقصیرها را می اندازیم به جامعه............................................... می بینی گناه خودمان را به تن دیگری می کنیم.................................................. می بینی امروزه متلک گفتن رواج شده.............................................................. می بینی آزردن برای همه مان عادی شده......................................................... می بینی انگار پوستمان کلفت شده................................................................. می بینی همدیگر را محکوم می کنیم بدون نگاه کردن به گناه خودمان...................... می بینی همیشه خوبیهای یکدیگر را فراموش می کنیم........................................ می بینی همیشه چشمهایمان گواهی رازهامان می شود................................... می بینی عادت کرده ایم به بچه من بهتر بچه تو بدتر............................................ می بینی انگار حجت شده است که آسمان سوراخ شود و بچه هامان به زمین بیفتند.. می بینی خودمان را بالا دست می گیریم تا گذشته مان را به رخمان نکشند.............. می بینی در گذشته چیزی نبودیم اما حالا گذشته ها را فراموش کرده ایم.................... می بینی شده ایم مثل همه آدمها...................................................................... می بینی در گذشته هر کاری دلمان می خواست می کردیم و حالا آن را انکار می کنیم.. می بینی حالا که همه را داریم به همه فخر می فروشیم........................................... می بینی حالا که خدا را داریم قدرش را نمی دانیم................................................. [ پنجشنبه سی و یکم شهریور ۱۳۹۰ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |