واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

ما سه خواهر بودیم...
سه تکه‌ی دلِ مادرم، سه ضربانِ آرامِ زندگی.
یکی‌مان بزرگ‌تر، صبورتر، مثل درختی که همیشه سایه دارد برای همه.
یکی‌مان من، میانه‌رو، پلی میان آرامش و شور، میان گذشته و فردا.
و دیگری‌مان، ته‌تغاریِ ناز، آنکه خنده‌اش همیشه از ته دل است و دلش، روشن‌تر از آفتاب ظهر تابستان.

ما سه خواهر بودیم، اما بیشتر از خواهر؛
هم‌دل بودیم، هم‌درد، هم‌راز…
دست در دست هم، زندگی را آرام‌تر کردیم؛
غم‌های دنیا را نرم کردیم برای اطرافیان‌مان،
مثل مهربانی که از چشمه می‌جوشد، بی‌دریغ، بی‌ادعا.

ما عاشق هم بودیم.
هنوز هم وقتی دور همیم، انگار جهان آرام‌تر می‌چرخد،
آدم‌ها زیباتر می‌شوند، و زندگی…
زندگی شکلِ دل‌خواه‌تری می‌گیرد، وقتی سه‌تایی می‌خندیم.

مانا (عاشق خواهرها)/9 خرداد ماه 1404



برچسب‌ها: دختران_آفتاب, خواهرانه, مهربانی, زندگی_زیباست
[ جمعه نهم خرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...