واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

(روایت ساده‌ی یک دل در اندوه)

امروز باز هوا بوی نبودنت را می‌داد.
نه کسی گفته بود، نه چیزی یادآور شده بود،
فقط…
دلم تو را خواست.

نشستم گوشه‌ای از خاطره،
آن‌جا که صدایت را گذاشته بودی،
همان‌جا که لبخندت هنوز روشنی می‌دهد
به تاریکیِ تمام شب‌های بعد از تو.

کسی چه می‌داند؟
شاید رفته‌ای
اما نرفته‌ای.

شاید دیده نمی‌شوی،
اما هنوز
می‌بینی...
می‌شنوی...
و با اشک‌های بی‌صدا
با من
گریه می‌کنی.

نسرین(مانا) خوش‌کیش/1404



برچسب‌ها: دلتنگی, داغ عزیز, نبودن, دل‌نوشته
[ سه شنبه دوم اردیبهشت ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...