واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

می‌گویند مجردها خوشبخت‌ترند. فکر می‌کنند تنهایی‌شان، آزادی است؛ سکوت خانه‌شان، آرامش؛ و نبودنِ کسی در کنارشان، انتخابی از سر رفاه. دست می‌زنند و هورا می‌کشند برای لبخندهای از دور؛ برای عکس‌هایی که بی‌کسی را فریاد نمی‌زنند، برای زندگی‌ای که زخم‌هایش زیر پوست مانده.

اما کسی نمی‌پرسد آن‌ها شب‌ها با چه بغضی می‌خوابند. کسی نمی‌بیند که پشت آن ظاهری رها، گاهی قلبی جا مانده در گذشته‌ است؛ گاهی انسانی که سال‌ها از خودش گذشته تا مادرش تنها نباشد، یا پدری با استخوان‌های فرسوده‌اش را تنها نگذارد. کسی فکر نمی‌کند شاید آن‌ها از آرزوهایشان دل کندند، تا خانه‌ی خواهر و برادرهایشان گرم بماند.

یا شاید ساده‌تر از همه، هنوز دلشان نلرزیده برای کسی که بخواهد بماند؛ کسی که بفهمدشان، شبیهشان باشد، هم‌جهت با رؤیاهایشان قدم بردارد.

اما مردم... زود قضاوت می‌کنند. آدم‌ها از دور می‌بینند، ساده‌تر از آن‌چه واقعیت دارد. نمی‌دانند گاهی تنهایی، انتخاب نیست، زخم است. یا شاید هم قربانی کردنِ خاموشی‌ست، برای بودنِ دیگران.

کاش کمی بیشتر بفهمیم همدیگر را. کاش به جای «چرا ازدواج نکردی؟» بپرسیم: «خوبی؟ خسته نیستی؟ کسی رو داری که دلت براش قرص باشه؟»

شاید آن‌وقت، جهان جای بهتری می‌شد. برای همه، حتی آن‌هایی که تنها مانده‌اند، اما هنوز در دلشان، کسی را جا نداده‌اند.

مانا/1404



برچسب‌ها: • درک یا داوری, • زخم‌های درونی انسان, تفسیر واژه با درد
[ چهارشنبه هشتم مرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...