واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

بعضی دلتنگی‌ها فقط "دلتنگی" نیستند. اسم‌شان تاسیان است. یعنی غمی که شبیه اندوه نیست، شبیه خون است؛ می‌چرخد در رگ‌ها، در جان، در خاطره. تاسیان، آن لحظه‌ست که بوی چای مادرت از لای بخار پنجره‌ی بسته، روحت را چنگ می‌زند و می‌فهمی هیچ‌کس دیگر مثل او چای نمی‌ریزد. تاسیان، صدای خنده‌ی پدرت است در حیاطی که حالا ویران شده، زیر نور بی‌رحم یک عصر بی‌کسی.تاسیان، آغوش خواهر کوچکی‌ست که بزرگ شد، رفت، و تو حتی نفهمیدی از کِی دیگر شانه‌هایش بوی کودکی نمی‌داد.

تاسیان درد بی‌دلیل نیست، دردِ با دلیلِ بی‌درمان است. شبیه زخمی که هی خوب می‌شود، اما هنوز درد دارد. هنوز اشک دارد، حتی وقتی لبخند می‌زنی. و تلخ‌ترین تاسیان، آن وقتی‌ست که کسی هست، نفس می‌کشد، حرف می‌زند، اما دیگر "نیست". عوض شده است. رفته است. دور شده است. در چشم‌هایت نگاه می‌کند، اما انگار تو را نمی‌بیند.

تاسیان، زخم‌های بی‌مرهم‌اند. آدم را پیر می‌کنند، بی‌آنکه مویی سپید شده باشد. و تو، با همه‌ی این تاسیان‌ها، هر شب چشم می‌بندی به امید خوابی بی‌خواب، بی‌درد، بی‌یاد. اما تاسیان همیشه برمی‌گردد؛ با صدای یک موسیقی، با رنگ غروب، با عطری آشنا در خیابانی ناآشنا...

مانا/1403




برچسب‌ها: تاسیان, حسرت و دلتنگی, دردهای پنهان, نوشته‌های احساسی مانا
[ یکشنبه هشتم تیر ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...