واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
نمی دانم تا کنون در عجب مانده ای...............................
نمی دانم آیا بی کس مانده ای...................................... نمی دانم در چه سنی هستی..................................... نمی دانم آیا ظرفیت خیلی چیزها را داری........................ نمی دانم آیا تا کنون کسی را با فراموشی زنده کشته ای............. نمی دانم محبت را می شناسی.............................................. نمی دانم چقدر خودت را دوست داری........................................ نمی دانم این روزها چرا گیج میزنم............................................ نمی دانم چرا خودم را فراموش کرده ام..................................... نمی دانم چشمهایت را تا کنون آلوده کرده ای............................ نمی دانم آیا مادری یا پدری یا فرزندی...................................... نمی دانم آیا پاسخ محبت را با بی مهری می دهی.................... نمی دانم آیا قلبت وابسته به قلبی است................................. نمی دانم مادر داری پدر داری اصلا عشق داری.......................... نمی دانم آیا خودت خودت را می شناسی............................... نمی دانم خودم خودم را می شناسم.................................... نمی دانم خدایم چگونه تحمل می کند بی مهری بندگان را......... نمی دانم چه صبری داری خدایم........................................... نمی دانم چرا صبور نیستم.................................................. نمی دانم نمی دانم و نمی خواهم بدانم.............................. [ شنبه سیزدهم آذر ۱۳۸۹ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |