واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
پادشاه مصر "فرعون" ادعای خدایی میکرد. روزی مردی نزد او آمد و در حضور همه خوشه انگوری به او داد و گفت اگر تو خدا هستی پس این خوشه را تبدیل به طلا کن. فرعون یک روز از او فرصت گرفت. شب هنگام در این اندیشه بود که چه چاره ای بیندیشد و همچنان عاجز مانده بود که ناگهان کسی درب خوابگاهش را به صدا در آورد. فرعون پرسید کیستی؟ [ پنجشنبه هشتم فروردین ۱۳۹۲ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |