واژههای ناتمام واژههایی از دل قصهها و شعرها، ناتمام اما ماندگار…
|
هر وقت دلم تنگ می شود. میروم روبروی کامپیوترم (نه رایانه ام) و عکسهای تورا نگاه می کنم و شاد می شود.
کودکیهایت نشانه نشاط و صداقت و پاکی است. وقتی از پله ها زیرکانه بالا میرفتی و پای می کوبیدی ... وقتی بدون ترس به آتش شمع دست می زدی.... وقتی مظلومانه نگاهمان میکردی... وقتی قصه هایم را از بر میکردی و برایم می خواندی ...وقتی برایم شعرهای کودکی را عاشقانه می خواندی... چقدر زود گذشت... انگار همین دیروز بود که از قاشق چایخوری هم کوچکتر بودی.. وقتی توی پارک از دست مربیان مهدت گریه سر دادی و خواستم آرامتت کنم ... وقتی ... شما بزرگ شدید و ما پیر... حالا که می خواهی برای مسابقاتشطرنج چین بروی خسته گیهایم بر طرف می شود. وقتی نظرت را می بینم و با نوشته هایت شادم میکنی... همه کارهایت را دوس دارم . گلکم . عزیزکم. خاطره مهربانم. [ دوشنبه بیست و چهارم خرداد ۱۳۸۹ ] [ ] [ مانا ]
[ ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |