واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

پدر و پسر در كوه ها قدم مي زدند.
ناگهان پسرك زمين خورد و صدمه ديد فرياد كشيد ووواو... با كمال تعجب شنيد صدايي در كوهستان تكرار كرد ووواو...
با تعجب فرياد كشيد" تو كي هستي؟"
و جواب شنيد" تو كي هستي؟"
پسرك فرياد كشيد" من تو را تحسين مي كنم"
صدا جواب داد "من تو را تحسين مي كنم"
پسرك عصباني شد و فرياد زد "ترسو" و جواب شنيد"ترسو"

پسرك به طرف پدرش برگشت و پرسيد "داره چه اتفاقي مي افته؟"
پدر لبخندي زد و گفت:"پسرم دقتكن" و فرياد كشيد،تو يك قهرمان هستي" صدا پاسخ داد "تو يك قهرمان هستي."

پسرك شگفت زده شد اما چيزي دستگيرش نشد.پدر پاسخ داد :
مردم اين پديده را اكو مي نامند اما در واقع اين زندگي است. هر چيزي كه انجام دهي يا بگويي بسوي تو باز خواهد گشت و زندگي انعكاس
كارهاي ماست. اگر در دنيا بدنبال عشق باشي، در حقيقت عشق را بوجود مي آوري. اگر رقابت بيشتري بخواهي، رقابت را بوجود مي آوري. و اين هماهنگي ميان همه چيز و در همه جوانب زندگي برقرار است.تو هر چيزي را كه به زندگي بدهي،زندگي همان را به تو خواهد داد.
زندگي تو يك اتفاق نيست،آن ها انعكاس وجود خود تو هستند...

[ سه شنبه ششم تیر ۱۳۹۱ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...