واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

بعضی‌ها هیکلی درشت دارند، صدای بلندی دارند، جای مهمی نشسته‌اند… اما دل‌شان؟ اندازه‌ی یک تار مو هم نیست. نه اینکه ترسو باشند از مار و موش و تاریکی؛ نه، آن‌ها از چیزهای مهم‌تری می‌ترسند: از روبه‌رو شدن با خودشان. از گفتن حقیقت، وقتی پایش بیفتد. از پذیرش اشتباه، وقتی خطا کرده‌اند. از اینکه بگویند: آره، من خرابش کردم.

آدم‌های بزدل، همیشه پشت دیگران قایم می‌شوند. پشت توجیه‌ها، پشت نقش‌های ساختگی، پشت تظاهر به قدرت. اما وقتی زمان می‌رسد که باید مرد میدان باشند، ناپدید می‌شوند، دست‌ها را بالا می‌برند و می‌گویند: من نبودم! یا بدتر… تو را مقصر می‌کنند. بزدل‌ها بلدند خوب حرف بزنند، اما نه برای شجاعت، برای فرار. آن‌ها نمی‌مانند که زخمی شوند، که ببخشند، که بفهمند. بزدل‌ها نه به خودشان رحم می‌کنند، نه به تو. چون همیشه در ترس‌اند. ترس از دیده شدن واقعیت‌شان، ترس از رها شدن، ترس از نداشتنِ کنترل.

و آدمی که تمام عمرش را در ترس بگذراند، هیچ‌وقت نمی‌فهمد آزادی یعنی چه.

نسرین(مانا) خوش‌کیش/1388



برچسب‌ها: خیانتی به نام سکوت
[ دوشنبه بیست و هفتم مرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...