واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

بیرون، کفش‌ها واکس خورده‌اند، پیراهن اتو کشیده است، لبخند آماده، صدای مردانه‌اش پر از مهربانی و آرامش. برای غریبه‌ها، رفیقِ لحظه‌های سخت است؛ برای همکاران، مرد نمونه‌ی مسئولیت‌پذیر.
اما در را که می‌بندد، آن لبخند می‌میرد. صدایش دیگر آرام نیست، تیز است، دستور می‌دهد، تحقیر می‌کند. زن خانه را نمی‌بیند، فرمان‌بردار بی‌صداست، مادر پیرش انگار خدمتکار است و بچه‌ها، فقط باید اطاعت کنند.

زن اما... بیرون خانه، خوش‌اخلاق و مهربان است، با دیگران گرم می‌گیرد، لبخند می‌پاشد. ولی در خانه، نه گوش می‌دهد نه می‌بیند. شوهرش را تمسخر می‌کند، مادر و پدرش را با سرزنش خفه می‌کند، برادران و خواهرانش را با نیش کلمات می‌سوزاند.

این خانه‌ها پر از نقاب‌اند؛
نقاب شوهرِ نمونه، زنِ خوش‌برخورد، پدرِ فداکار، دخترِ مهربان.
اما دیوارها می‌دانند. دیوارها شاهدند که شب‌ها چگونه سکوت خانه از ترس لبریز است، چگونه مهربانی فقط بیرون از خانه خرج می‌شود و چگونه هیچ‌کس خودش نیست.

چه فایده که دنیا تحسینت کند اگر آن‌که شب‌ها سقف خانه‌اش را با تو شریک است، از تو بترسد؟
چه معنا دارد "آدم خوب" بودن وقتی مهربانی‌ات را بیرون خرج می‌کنی و خانه‌ات را با خشونت، تحقیر و سکوت مسموم می‌کنی؟

نقاب‌ها شاید بیرون بدرخشند،
اما در خانه می‌افتند.
و خانه، جایی‌ست که آدم‌ها واقعی می‌شوند.
و واقعیت، همیشه زیبا نیست...

نسرین(مانا) خوش‌کیش/ 1398



برچسب‌ها: چهره‌ی پنهان, خلوت سمی
[ یکشنبه بیست و نهم تیر ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...