واژه‌های ناتمام
واژه‌هایی از دل قصه‌ها و شعرها، ناتمام اما ماندگار… 

باز هم برق رفت.

درست همان لحظه‌ای که دل‌تنگی داشت از پنجره‌ی دلم بالا می‌رفت. صبخ تابستان بی نهایت گرم. خیابان، بی‌صدا. خانه، بی‌نور. دلم، بی‌تاب.

همه‌چیز با یک "تق" کوچک خاموش شد. تلویزیون، کولر، کامپیوتر، چراغ، آباژور، حتی چراغ کوچک عروسک بچه‌ی همسایه که همیشه از تاریکی می‌ترسد. فقط ما نبودیم که خاموش شدیم؛ انگار کل کوچه فرو رفت در دهان یک خوابِ بی‌برق.

من نشسته بودم روی زمین، لیوانی چای در دستم، و فکر می‌کردم به آدم‌هایی که برق زندگی‌شان هم انگار هر روز یک‌جور قطع می‌شود. به آن پسر دانشجوی تنها که پاورپوینت پایان‌نامه‌اش را برای هزارمین‌بار با کامپیوتر داغان قدیمی نتوانست نجات بدهد. به آن دختر نقاش که زیر نور سوسوزنِ شمع سعی می‌کرد آبیِ دریا را بکشد و هر بار سایه‌ی انگشتش جای خورشید را می‌گرفت. به مادری که وسط بخیه زدن لباس بچه‌ها، برق رفت و چشمانش تارتر از همیشه شد.

برق که می‌رود، فقط تاریکی نیست که می‌آید. سکوت هم می‌آید. انتظار هم. شمع‌هایی که دود می‌کنند، چراغ‌قوه‌هایی که باتری ندارند، آدم‌هایی که نفس‌شان به یک کولر بند است. و دختری که هر بار برق می‌رود، یادِ پدرش می‌افتد؛ پدری که سال‌ها پیش با دست‌هایی پینه‌بسته سیم کشید تا خانه روشن بماند.

می‌دانی برق که می‌رود، انگار حواس آدم هم می‌رود. انگار یادمان می‌افتد که چقدر وابسته‌ایم. نه به وسایل، بلکه به روشنایی. به اطمینان. به اینکه وقتی کلید را فشار دهی، چراغ روشن شود. نه اینکه شک کنی، دعا کنی، نذر کنی شاید این‌بار قطع نباشد.

کودک که بودم، وقتی برق می‌رفت، مادرم فانوس روشن می‌کرد و قصه می‌گفت. می‌گفت: «قدیم‌ترها برق نبود، ولی دل‌ها روشن بود.» حالا برق هست و نیست. دل‌ها هم شاید همین‌طور. نه قدیمیم، نه جدید. بین دو تاریکی معلق مانده‌ایم.

راستی، چراغ کوچه‌مان سه هفته است که سوخته. یکی گفت: "باید نامه بنویسی." یکی گفت: "فرم پر کن." یکی گفت: "باید منتظر بمونی تا نوبتت بیاد." من اما، نشستم و فکر کردم شاید کوچه‌ی ما حقش همین تاریکی‌ست. شاید ما به خاموشی عادت کرده‌ایم. نه فقط خاموشیِ برق، خاموشیِ صدا، خاموشیِ مطالبه، خاموشیِ امید.

می‌دانی؟

گاهی فکر می‌کنم این برق نیست که می‌رود.

ما رفته‌ایم...

ما خاموش شده‌ایم.

مانا/1404ظهر گرم تابستان



برچسب‌ها: تاریکی و انسان, چراغی_که_نمی‌سوزد, نثر, احساسی
[ چهارشنبه یکم مرداد ۱۴۰۴ ] [ ] [ مانا ] [ ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

لینک های ویژه
امکانات وب
image
💡 جمله انگیزشی امروز:

در حال بارگذاری...